گریه نمی كنم نه اینكه سنگم , گریه غرورمو بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگیاش , گریه نمیكنه قدم میزنه
گریه نمی كنم نه اینكه خوبم , نه اینكه دردی نیس نه اینكه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه ام كه , یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم , یه كهكشونم ولی بی ستاره
یه قهوه كه هر چی شكر بریزی , باز همون تلخی ناب و داره
اگه یكی باشه منو بفهمه , براش غرورمو بهم میزنم
گریه كه سهله زیره چتر شونش , تا آخر دنیا قدم میزنم
آره باید تموم میشد ولی دلتنگ دلتنگم
دارم با خاطرات تو با رویای تو میجنگم
یه آن چشمامو میبندم تو دستای منه دستات
نمی دونی چقدر سخته فراموش کردن چشمات
میترسم طاقتم کم شه نتونم سر کنم بی تو
چقدر سخته که دنیا رو باید باور کنم بی تو
صفحه قبل 1 صفحه بعد